به پیشنهاد ز بعد از اذان مغرب راهی حرم شدیم. دفعه قبل برای دیدن ح راهی حرم شده بودم. در تمام مسیر هر دو ساکت بودیم. میدان ص پیاده شدیم. به چند مغازه تعمیرات تلفن همراه رفتیم و من یک شارژر سفید برای تلفنم خریدم؛ دو هفتهای بود که شارژرم خوب کار نمیکرد. سری به نمایندگی ایسوس هم زدیم و آن تبلتی که قصد خریدش را داشتم، از نزدیک دیدم؛ بنظرم فوق العاده بود...
پیاده به سمت حرم حرکت کردیم. در بین راه فلافل هم خوردیم... راه بهنظرم خیلی طولانی میآمد، احساس میکردم قبلا این مسیر سریعتر طی میشد... به انتهای خیابان الف رسیدیم و از عرض خیابان ش که رد میشدیم، نگاهی به طول خیابان انداختم و صحنههای آن روز برایم تداعی شد. طول خیابان ش را با او طی کرده بودم. همراه ز به مسیر ادامه دادیم و از همان ورودی وارد شدیم و از همان آبخوری آب خوردیم. اینبار فضا بسیار خلوت بود. ساعت از 10 شب گذشته بود و از گرمای هوا نیز کاسته شده بود. از همان ورودی وارد صحن شدیم.
به همراه ز داخل ساختمان حرم رفتیم. یادم نمیآید دفعه آخر کی اینجا آمده بودم. ضریح را از دور دیدم! پشت سر ز حرکت میکردم، نزدیک ضریح با فاصله کمتر از دو متر ایستادیم. به ضریح چشم دوخته بودم و نگاه میکردم... دست چپم را بی اختیار مانند یک فرد درمانده روی سرم گذاشتم ... یاد مکالمات قدیمم با حضرت معصومه افتادم. اینکه مدتها معتقد بودم او مرا به قم آورد و کمکم زندگیم رو به آسودگی رفت. اشک از چشمانم جاری شده بود. شکی نیست که آن مکان سرشار از انرژی است ، چون انسانها با خلوص نیت به آنجا میروند. آنجا پر از روشنی است، پر از هوای تازه. خستگی ها و دردها را میشود آنجا گذاشت. حتی اگر مطمئن نباشیم از اینکه آنجا کسی حاضر و ناظر است اما آرامش بخشی فضا غیرقابل انکار است .
گاهی نیاز داریم به اینکه کسی را مخاطب معنوی خود قرار دهیم. در آن لحظه نیاز داشتم که باور داشته باشم کسی آنجا مرا مینگرد و به حالم آگاه است. دردهای قلبم مثل فیلم از مقابل چشمانم میگذشت. اینجا میشود راحت گریست. اینجا میتوان با خیال راحت زار زد، بدون نگرانی از قضاوت دیگران. اینجا آدمها خودِ خودشان هستند بیهیچ سانسوری. پس گریستم، باصدای بلند و هق هق کنان، چونان کودک مضطربی که مادرش را در مکانی غریب گم کرده باشد. خودم را در آغوش صاحبخانه در حالی که نوازشم میکند، تصور میکردم و لحظه به لحظه آرامتر میشدم. کمی بعد به رواقهای اطراف رفتم و چند صفحهای قرآن خواندم و بعد به خانه برگشتیم.