همیشه در پس ذهنم داشتن وبلاگ و نوشتن در آن را تحسین میکردم. چند بار هم اقدام به ساختن وبلاگ کردم ما به طور مرتب چیزی ننوشتم. امروز با خواندن پستهای یک سال یک وبلاگ خیلی مصممتر شدم برای شروع این کار. بار حرفها و احساسات را باید جایی به امانت گذاشت. گاهی برای به اشتراک گذاری و خوانده شدن، و گاهی صرفا برای خالی کردن ذهن و قلب. وقتی حرف ها و احساسات و تجربیات تحلیل نشده در ذهن انباشته می شود به مرور زمان دریچه های ذهن به دنیای خارج و فراورده های فکری جدید بسته می شود.
قبل تر ها خیلی بیشتر دست به قلم میشدم. اما از روزی که بی اجازه خوانده شدم دیگر هنگام نوشتن آرامش نداشتم و همواره بطور خودآگاه یا ناخودآگاه چشمان نامحرمی را در حال خواندن نوشته هایم احساس می کنم. از این به بعد در این کلبه کوچک الکترونیکی آسوده نوشتن را تجربه خواهم کرد.